خبری تلخ و غیرمنتظره… خبری که دنیای هنر را در بهتی سکوت فرو برد.
حامد صفایی رفت. رفت با همه استعدادهای درخشانش، با همه آنچه میتوانست باشد و نشد. نه همکاری با کیارستمی، نه دوستی با علی مصفا، و نه حتی پروژههای مشترک با مانی حقیقی نتوانستند مسیر گمشدهاش را پیدا کنند.
از روزی که پا به جمع ما گذاشت، فضای کارمان را متحول کرد. نگاهش به هنر، عمیق و تأثیرگذار بود. اما یک روز ناگهان رفت… و دیگر بازنگشت. از همه چیز و همه کس گله داشت و شاید حق با او بود. ما را مقصر میدانست و شاید باز هم حق داشت. حالا این جهان خاکی را ترک کرده و شاید تنها در این تصمیمِ آخر بود که بالاخره آرام گرفت.
حامد صفایی معلم من بود. از او آموختم و همیشه مدیونش خواهم ماند. سال گذشته، وقتی برای همکاری در فیلم موزه به او پیشنهاد دادم، قرارمان را گذاشتیم. اما نیم ساعت قبل از ملاقات، پیام داد: «نمیآیم.» و دیگر هرگز نیامد…
او میتوانست یکی از بزرگترین فیلمسازان نسل خود باشد، اما ترجیح داد در اعتراض به همهچیز، حتی هنر، به دستفروشی روی بیاورد. شاید این آخرین فریاد اعتراضش بود؛ فریادی که هیچکس نشنیدش.
روحش شاد و یادش جاودان. ✨
نکات تغییرات: